@orianaasmr: Seafood Mukbang 🤤 @BruMate #brumatepartner . . . . . . . #seafood #incar #mukbang #mukbangeatingshow #eat #eating #eatingshow #food #Foodie #FoodieTokPH #crablegs #crab #bluecrabs #oysters #clams #shrimp #shrimptok #eatingsounds #asmr #mukbangs #crabmeat #deshelledseafoodboil #seafoodboil #seafoodboilmukbang #seafoodjunction #chicago #review #fyp

OrianaASMR
OrianaASMR
Open In TikTok:
Region: US
Wednesday 15 May 2024 23:38:43 GMT
153613
12702
149
168

Music

Download

Comments

librapassion_
Antoinette 🌹 :
Not one drop on that dress…I’m amazed lol 😌😂❤️🔥😍
2024-05-16 01:03:57
451
lionessindy
lionessindy :
broccoli in a seafood boil 😅
2024-05-16 02:52:26
197
zhxaed
zhea dumanas ꨄ︎ :
FIRSTTT, THIS VID HAS 3 LIKES, HOW MANY NOWW???
2024-05-15 23:42:39
51
velle_mylove
J A V E L L E :
You eat so clean I would have picked the food up with a white dress and went home with a brown dress😩😂😭
2024-05-26 02:32:46
85
frankiedukez
Frankie Bones :
Damn I ain’t never been jealous of a crab leg before. 😂
2024-06-09 02:52:28
0
1wstars
Dima :
Wait you can eat the whole lobster? I thought you could only eat the meat 😭😭
2024-06-02 20:41:15
1
heartz.lele13
💔😵‍💫 . :
Is it just me or her cup is better than the Stanley😭😂
2024-06-19 06:46:12
53
london84_
London B :
I’ve been missing your asmr and food videos !!!
2024-05-16 00:43:05
8
mohairjas
Mo’hairjas :
What lipgloss you use?
2024-06-13 00:41:49
29
dricafineahh
Drica Fineahh :
See you ain’t eating them crabs right you gotta crack all them to make sure u getting everything !!lol
2024-05-16 20:58:38
19
leodon_22
leodon_22 :
How was your trip to Jamaica
2024-05-16 21:31:14
0
daonlyymariee
⃟ :
Where the cup frm
2024-06-29 18:39:36
15
christianskidmore85
Christian :
Where is this cup from
2024-07-05 19:50:10
12
rhiley.hill
Rhiley Hill :
I like seafood
2024-06-29 17:04:40
11
doombuggy_lillard
Doombuggy :
👀 You look so damn fine 🖤🖤
2024-05-16 16:59:22
0
mszmayah26
😍😊TwistedCalypso🔥❤️ :
Yessssss I love seafood junction
2024-05-16 01:18:46
2
ogsavage785
OGSAVAGE X SWEET JONES :
I miss watching you 🌹🌹🌹🌹
2024-06-05 12:52:44
0
kie_eats
Kie 🍯 :
Looks too good 😮‍💨😋
2024-05-15 23:50:12
3
blistfullwonderer
blistfullwonderer :
Makeup routine mama???
2024-05-20 00:50:44
0
porcelainmariah3
PorcelainMariah3 :
In all white??!! I could never 😭😂👏👏👏
2024-05-21 05:49:08
2
unkn0wn1.a
C00l.M0nk3y🦨🦨 :
Early
2024-05-15 23:48:57
1
sweet.sugar.lipz
💜💜Jayme💜💜 :
Looks amazing and where did you get your cup
2024-05-16 00:00:29
5
user234523064386
WildFlower Jones :
Mam..what body lotion you using.???
2024-05-16 02:07:31
1
To see more videos from user @orianaasmr, please go to the Tikwm homepage.

Other Videos

پسرک سیاه‌پوست فقیر از زن میلیونر فلج پرسید: «می‌توانم شما را درمان کنم، در برابر آن غذای باقی‌مانده؟» زن لبخند زد—و همان لحظه سرنوشت هردوی‌شان تغییر کرد. در ظهر داغی در آتلانتا، «کارولاین ویتمن» با صندلی چرخ‌دارش مقابل کافه‌ای آرام ایستاده بود. روزگاری کارآفرین مشهور فناوری بود، اما پنج سال پیش تصادفی پاهایش و شادی زندگی‌اش را گرفت. حالا در انزوای پنت‌هاوسش روزگار می‌گذراند. صدای پسرکی او را غافلگیر کرد. نوجوانی لاغر، با لباس‌های کهنه و کیسهٔ کاغذی در دست، با چشمانی پر از جدیت گفت: — «می‌توانم با تمرینات درمانی کمکتان کنم قوی‌تر شوید. اما اگر غذا نخورم نمی‌توانم ادامه بدهم.» کارولاین ابتدا خندید، اما نگاه محکم او تردیدش را شکست. پرسید: «نامت چیست؟» — «مارکوس کارتر.» کارولاین کیسهٔ غذا را به او داد و گفت: «کمکم کن، و من تضمین می‌کنم دیگر گرسنه نمانی.» صبح فردا مارکوس با دفتری پر از یادداشت‌های کتابخانه به آپارتمان او آمد. با خجالت اما مصمم، پاهای کارولاین را حرکت داد و گفت: «تو قوی‌تر از چیزی هستی که فکر می‌کنی.» ابتدا درد و خشم بر کارولاین غلبه داشت، اما پافشاری مارکوس لحظه‌ای کم نشد. هر روز بازمی‌گشت—حرکات کششی، دمبل، تعادل، حتی تلاش برای ایستادن. کوچک‌ترین پیشرفت‌ها برایش مانند پیروزی بود. کم‌کم فضای سرد خانه پر از خنده و امید شد. کارولاین که سال‌ها تنها و خشک بود، حالا بیشتر لبخند می‌زد و از زندگی مارکوس می‌پرسید. او فهمید پسر با مادرش در محله‌ای پر از جرم و فقر زندگی می‌کند، اما با وجود گرسنگی، شبانه به کتابخانه‌ها می‌رفت و با ویدیوها تمرین می‌کرد. سه هفته بعد، کارولاین برای نخستین بار توانست سی ثانیه بایستد. اشک در چشمانش حلقه زد: — «سال‌ها بود چنین حسی نداشتم.» مارکوس لبخند زد: — «فقط نیاز داشتی کسی باور کند ممکن است.» ماه‌ها گذشت. بدن کارولاین قوی‌تر شد و روحش دوباره جان گرفت. او با کمک چند قدم در باغ برداشت، این‌بار صندلی چرخ‌دار زندانش نبود. مارکوس هم تغییر کرد؛ غذای کافی، لباس تمیز و امید، او را شکوفا ساخت. نخستین بار از بورسیه و حتی پزشکی سخن گفت. یک شب، کارولاین سر میز شام گفت: — «تو بیش از آنکه کمکم کنی دوباره راه بروم، به من یاد دادی زندگی ارزش جنگیدن دارد.» مارکوس جواب داد: — «و تو به من فرصتی دادی که هرگز فکرش را نمی‌کردم.» خبر بهبود کارولاین پخش شد. دوستانش با شگفتی شنیدند که راز پیشرفت نه کلینیک‌های گران، بلکه پسری خیابانی بود. برخی باور نکردند، برخی تحسین کردند، اما او حقیقت را می‌دانست: آزادی‌اش را مدیون نوجوانی بود که تسلیم نشد. میلیونری که در انزوا زندانی بود، بار دیگر زندگی یافت. و پسرکی که روزی برای تکه‌نانی خواهش می‌کرد، امید، عزت و آینده‌ای تازه پیدا کرد. و همهٔ این‌ها با یک پرسش ساده آغاز شد: — «می‌توانم شما را درمان کنم، در برابر آن غذای باقی‌مانده؟» زندگی در لحظه‌های کوچک تغییر می‌کند. کافی‌ست جرئت کنیم قدمی برداریم یا پرسشی ساده بپرسیم. هیچ فقر و محدودیتی نمی‌تواند جلوی انسانی را بگیرد که ایمان دارد. مارکوس نشان داد امید قوی‌تر از گرسنگی است، و کارولاین ثابت کرد دل باز می‌تواند حتی زخم‌های جسم را درمان کند. بیاد داشته باشیم: هرکدام از ما می‌توانیم نقطهٔ عطف زندگی دیگری باشیم. شاید لبخند یا کمک کوچک ما چراغ راه کسی شود. پس ایمان داشته باش، ادامه بده، و هرگز تسلیم نشو. آینده همیشه از آنِ دل‌های امیدوار و سرسخت است. 🌿 #education #جالب #afghanboy #عدالت #حقیقت_دردناک
پسرک سیاه‌پوست فقیر از زن میلیونر فلج پرسید: «می‌توانم شما را درمان کنم، در برابر آن غذای باقی‌مانده؟» زن لبخند زد—و همان لحظه سرنوشت هردوی‌شان تغییر کرد. در ظهر داغی در آتلانتا، «کارولاین ویتمن» با صندلی چرخ‌دارش مقابل کافه‌ای آرام ایستاده بود. روزگاری کارآفرین مشهور فناوری بود، اما پنج سال پیش تصادفی پاهایش و شادی زندگی‌اش را گرفت. حالا در انزوای پنت‌هاوسش روزگار می‌گذراند. صدای پسرکی او را غافلگیر کرد. نوجوانی لاغر، با لباس‌های کهنه و کیسهٔ کاغذی در دست، با چشمانی پر از جدیت گفت: — «می‌توانم با تمرینات درمانی کمکتان کنم قوی‌تر شوید. اما اگر غذا نخورم نمی‌توانم ادامه بدهم.» کارولاین ابتدا خندید، اما نگاه محکم او تردیدش را شکست. پرسید: «نامت چیست؟» — «مارکوس کارتر.» کارولاین کیسهٔ غذا را به او داد و گفت: «کمکم کن، و من تضمین می‌کنم دیگر گرسنه نمانی.» صبح فردا مارکوس با دفتری پر از یادداشت‌های کتابخانه به آپارتمان او آمد. با خجالت اما مصمم، پاهای کارولاین را حرکت داد و گفت: «تو قوی‌تر از چیزی هستی که فکر می‌کنی.» ابتدا درد و خشم بر کارولاین غلبه داشت، اما پافشاری مارکوس لحظه‌ای کم نشد. هر روز بازمی‌گشت—حرکات کششی، دمبل، تعادل، حتی تلاش برای ایستادن. کوچک‌ترین پیشرفت‌ها برایش مانند پیروزی بود. کم‌کم فضای سرد خانه پر از خنده و امید شد. کارولاین که سال‌ها تنها و خشک بود، حالا بیشتر لبخند می‌زد و از زندگی مارکوس می‌پرسید. او فهمید پسر با مادرش در محله‌ای پر از جرم و فقر زندگی می‌کند، اما با وجود گرسنگی، شبانه به کتابخانه‌ها می‌رفت و با ویدیوها تمرین می‌کرد. سه هفته بعد، کارولاین برای نخستین بار توانست سی ثانیه بایستد. اشک در چشمانش حلقه زد: — «سال‌ها بود چنین حسی نداشتم.» مارکوس لبخند زد: — «فقط نیاز داشتی کسی باور کند ممکن است.» ماه‌ها گذشت. بدن کارولاین قوی‌تر شد و روحش دوباره جان گرفت. او با کمک چند قدم در باغ برداشت، این‌بار صندلی چرخ‌دار زندانش نبود. مارکوس هم تغییر کرد؛ غذای کافی، لباس تمیز و امید، او را شکوفا ساخت. نخستین بار از بورسیه و حتی پزشکی سخن گفت. یک شب، کارولاین سر میز شام گفت: — «تو بیش از آنکه کمکم کنی دوباره راه بروم، به من یاد دادی زندگی ارزش جنگیدن دارد.» مارکوس جواب داد: — «و تو به من فرصتی دادی که هرگز فکرش را نمی‌کردم.» خبر بهبود کارولاین پخش شد. دوستانش با شگفتی شنیدند که راز پیشرفت نه کلینیک‌های گران، بلکه پسری خیابانی بود. برخی باور نکردند، برخی تحسین کردند، اما او حقیقت را می‌دانست: آزادی‌اش را مدیون نوجوانی بود که تسلیم نشد. میلیونری که در انزوا زندانی بود، بار دیگر زندگی یافت. و پسرکی که روزی برای تکه‌نانی خواهش می‌کرد، امید، عزت و آینده‌ای تازه پیدا کرد. و همهٔ این‌ها با یک پرسش ساده آغاز شد: — «می‌توانم شما را درمان کنم، در برابر آن غذای باقی‌مانده؟» زندگی در لحظه‌های کوچک تغییر می‌کند. کافی‌ست جرئت کنیم قدمی برداریم یا پرسشی ساده بپرسیم. هیچ فقر و محدودیتی نمی‌تواند جلوی انسانی را بگیرد که ایمان دارد. مارکوس نشان داد امید قوی‌تر از گرسنگی است، و کارولاین ثابت کرد دل باز می‌تواند حتی زخم‌های جسم را درمان کند. بیاد داشته باشیم: هرکدام از ما می‌توانیم نقطهٔ عطف زندگی دیگری باشیم. شاید لبخند یا کمک کوچک ما چراغ راه کسی شود. پس ایمان داشته باش، ادامه بده، و هرگز تسلیم نشو. آینده همیشه از آنِ دل‌های امیدوار و سرسخت است. 🌿 #education #جالب #afghanboy #عدالت #حقیقت_دردناک

About